سفارش تبلیغ
صبا ویژن



رانوسا - رانوسا






درباره نویسنده
رانوسا - رانوسا
مدیر وبلاگ : رانوسا[61]
نویسندگان وبلاگ :
رامون[3]
God father[3]

غصه ها را کرد باید تا نهایت ها فدای یک نگاه...
آی دی نویسنده
کانون دفاع از حقوق زنان و کودکان تهران
شاه فینقیلی
نوشته های تنهایی
جنبش برابری حقوق انسانی
فمنیست
عنکبوت سیاه
پورتره
ادوارنیوز
داروگ
درک رنج
حرف زن
وبلاگ فارسی

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
رانوسا - رانوسا

آمار بازدید
بازدید کل :86267
بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 5
 RSS 

   

از آنجا که خدای متعال جسم نیست، دسترسی مستقیم بشر به ذات مقدسش مقدور نیست و لذا خدای متعال حجتی را به عنوان پیامبر یا امام به سوی بشر فرستاده است و چون بنا بر این نیست که خدای متعال بر خلاف عدالت رفتار کند و بدون اتمام حجت بنده ای را عقاب کند، وعده داده که زمین هیچگاه خالی از حجت نیست و در هر زمانی پیامبر و یا امامی را در دسترس بشر قرار داده است.

با مقدمه ای که در فوق بدان اشاره شد، این سؤال پیش می آید که اگر چنین است، تکلیف کسانی که در زمان غیبت امام به سر می برند چیست؟ آیا آنها از عقاب الهی تبرئه شده اند و تکلیف ندارند؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که از حکمت و عدالت خدای متعال به دور است که میان مردمان زمانی با زمانهای دیگر چنین تبعیضی قائل شود و حال آنکه خدا تک تک افراد بشر را برای تکامل و نهایتاً رسیدن به خودش خلق کرده و هیچیک از انسانها را از این حق محروم نمی کند که اگر چنین کند و کسی را بی دلیل از مسیر کمال خارج کند، هم به او ظلم کرده که این از عدالت خدا به دور است و هم خلقت او بیهوده تلقی می شود که عمل بیهوده نیز از حکمت خدا به دور است.

با توضیحات فوق در میابیم که خدای متعال مردم زمان غیبت را از تکامل محروم نمی کند و حتماً به نحوی حجت در دسترس آنها نیز قرار می گیرد. اما بحث اینجاست که با توجه به مسأله غیبت، این امر چگونه انجام می شود؟

برای دستیابی به جواب ابتدا از یک مثال شروع می کنیم. فرض کنید معلمی که در یک کلاس مشغول تدریس است، از دنیا می رود. در این صورت مدیر مدرسه و یا آموزش و پرورش، بلافاصله معلم دیگری را جایگزین کرده و این خلأ را به وسیله شخصی دیگر جبران می نماید. اما اگر معلمی بخواهد برای چند روزی به بهانه سفر یا هر عذر دیگری به صورت موقت مرخصی بگیرد و به کلاس نیاید، دیگر معلم جدیدی را برای آن کلاس استخدام نمی کنند. بلکه این معلم از بین شاگردانش یکی که هم از لحاظ درس و هم از لحاظ انضباط ممتاز است را به جای خود می گذارد تا کلاس را به صورت موقت کنترل کند. بدیهی است که مقام آن شاگرد ممتاز به مقام معلم نمی رسد و هرچه ممتاز باشد، فاصله مقامش با مقام معلم بسیار است. لکن از باب برقراری نظم هم که شده، آن معلم اطاعت از آن شاگرد ممتاز را برای بقیه شاگردان تکلیف می کند و می گوید: حرف او حرف من است و کسی حق ندارد از دستور او سرپیچی کند. حال یا از طریق تلفن و از راه دور امر و نهی ها را کنترل می کند و به آن شاگرد ممتاز در دستور دهی گرا می دهد، یا اگر چنانچه این شاگرد ممتاز مرتکب خطا شود، هم بر او و هم بر دیگر شاگردان می بخشد.

در دستگاه حکوت حق تعالی نیز چنین است. اگر امام و یا پیامبری از دنیا برود و یا شهید گردد، خدای متعال حجت دیگری را برامت او بر می گزیند. اما در صورت غیبت امام، امام معصوم از میان شاگردانش یکی که از لحاظ علم و عدالت ممتاز هست را به نیابت از خود بر می گزیند. اگرچه مقام این شاگرد از لحاظ شخصیت حقیقی با امام معصوم قابل مقایسه نیست، اما از آنجا که خود امام معصوم برای برقراری نظم و عدم رها شدن جامعهُ اسلامی او را به نیابت برگزیده، اطاعت از او را بر امت فرض کرده و شخصیت حقوقی او را همان شخصیت حقوقی خودش معرفی کرده است. حال از آنجا که این نائب، معصوم نیست، ممکن است امام معصوم با عنایات غیبی امت را از خطا حفظ کند و یا ممکن است این خطاها را مورد عفو قرار دهد. اما فراموش نشود که اگرچه این نائب معصوم نیست، اما لا اقل از لحاظ علم و عدالت نسبت به دیگران ممتاز و نمونه است. از طرفی باید گفت که عصمت اکنسابی که همان عدالت مخصوص نائب امام هست، در هر کسی به واسطه اجتهاد در تهذیب نفس راه دارد و حسابش از عصمت ذاتی که فقط مختص به امام و پیامبر است جداست.

امام زمان دو غیبت دارد که یکی غیبت صغری و دیگری غیبت کبری نام دارد و در هر دو غیبت نوّابی را بالای سر مردم قرار داده تا حجت بر مردم نا تمام نباشد. نواب زمان غیبت صغری نائب خاص و نواب زمان غیبت کبری نائب عام نام دارند. فرق نائب خاص با نائب عام این است که نائب خاص با اسم و رسم و مشخصات دقیق برای مردم معرفی می شود و نائب عام با توضیح صفات و خصوصیات و علائمی که در او هست برای مردم معرفی می شود و از آن جهت که نائب عام، جانشین امام زمان در زمان غیبت کبری است و از طرف امام معصوم ولایت بر مردم را به عهده دارد و نیز از آن جهت که اهم صفات او فقاهت هست، او را ولی فقیه نامیده اند. از جمله روایات موثّقی که در باره ولایت فقیه از امام معصوم به دست ما رسیده و ولایت فقیه را به عنوان سرپرستی از جانب دین به ما معرفی می کنند، عبارتند از:

1- « مَن کانَ مِنکُم مِمَّن قَد رَوَی حَدِیثَنا وَ نَظََََرَ فِی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ أحکامَنا ، فَلیَرضَوا بِهِ حُکماً؛ فَإنی قَد جَعَلتُهُ عَلَیکُم حاکِماً.»?

 

یعنی: هرکس از میان شما حدیث ما را روایت کرد و احکام ما را شناخت و در حلال و حرام ما نظر داشت، پس باید به حکم او راضی شوید؛ چرا که من او را حاکم بر شما قرار دادم.

2- « اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائی... الَّذینَ یَأتونَ مِن بَعدی؛ یَروُونَ حَدیثی وَ سُنَتی.»?

 

یعنی: خداوندا جانشینان مرا رحمت کن... کسانی که بعد از من می آیند؛ حدیث و سنت مرا روایت می کنند.

3- « فَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةِ، فَارجِعوا فیها إلی رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیکُم وَ أنا حُجَّةُ اللهِ.»?

 

یعنی: در حوادثی که پیش می آید، به راویان حدیث ما مراجعه کنید. چراکه آنها حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدا هستم.

ممکن است در این قسمت از بحث سؤالاتی در ذهن ایجاد شود که:

1- صفات و خصوصیات نائب عام چگونه بر ما مشخص می شود تا ما بتوانیم ولی زمان خودمان را بشناسیم؟

2- اگر واقعاً ولایت فقیهی که امروزه در جامعه ما مطرح شده صرفاً سیاسی نیست و از جانب دین هست، پس نقش مجلس خبرگان در این میان چیست؟

دقت در احادیث و استنباط درست و صحیح از آنها کار هرکس نیست و أمری است که تنها از متخصص علم روایت بر می آید تا بتواند به راحتی احادیث را بر اساس سند و اعتبار از هم تفکیک کند و با کنار هم گذاشتن ظرائفی که در مجموع روایات آمده، حقیقت را کشف نماید. از آنجا که تا قبل از انقلاب اسلامی حاکمیت ولی فقیه به دست پادشاهان غصب شده بود و امکان حکمرانی حکومتی بر ایشان نبود، لذا نوّاب حضرت به صورت غیر رسمی جامعه اسلامی را اداره می کردند و راهها و سیاستهای لازم را در شرایط آن زمان به مردم ارائه می کردند. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمینه فراهم شده تا به این جریان نظمی خاص داده شود و نائب امام رسماً اداره حکومت را به عهده گیرد. لذا یکی از کارهای انجام شده، تشکیل مجلس خبرگان است که به این شکل خاصش تنها نقش قانونی مورد تأئید شرع دارد و در رابطه با جنبه شرعی صرف آن مباحثی مطرح هست. اگر به قانون اساسی مراجعه کنید، خواهید دید که مجلس خبرگان درانتخاب ولی نقش تعیین کننده ندارد و صرفاً نقش تشخیص و اطلاع رسانی و برقراری نظم در این باره به عهده اوست. نحوه کار بدین شرح است که: از میان همه علما و مجتهدین، یک عده علمای خبره که در ایران ساکن هستند، به نمایندگی از علمای همه نقاط که شرایط سیاسی لازم را برای پیگیری این امر ندارند گرد هم می آیند تا با تفحص و تعمّق لازم در آیات و روایات، صفات و خصوصیات و علائم نائب امام را بررسی کنند و با تطبیق این علائم و خصوصیات بر همه علمای مقتدر سایر نقاط، شخص ولی را پیدا نموده و به مردم معرفی کنند و ایشان در این زمینه هیچ حق اظهار نظر شخصی ندارند.

البته در باره اینکه آیا ارائه حکم به عنوان ولی در شرایط مختلف از عهده هر مجتهد جامع الشرایط رهبری بر می آید یا اینکه صرفاً شخص خاصی مورد نظر هست، بحثها و مطالب فراوانی مطرح هست که به خاطر پیچیدگی و وسعت آن و به خاطر ضیغ وقت، وارد آن بحث مفصّل و سلسله وار نمی شوم و تنها به جواب دادن به سؤالاتی که پس از خواندن این عریضه ممکن است در ذهن شما ایجاد شود، اکتفا می کنم.

 

 

 با تشکر از استاد سعید حمیدی زاده



نویسنده ( رانوسا) ساعت 10:1 عصر روز پنج شنبه 88 مرداد 15



نویسنده ( رانوسا) ساعت 8:7 عصر روز شنبه 87 اسفند 24

نوجوانها و جوانها باید ملتفت باشند که همچنانی که خودشان در این سن هستند و روز به روز به سن بالا می روند، علم و ایمانشان هم باید همین جور باشد، مطابق این باشد، معلوماتشان، از همان کلاس اول علوم دینیه، به بالا برود، ایمانشان ملازم با همین علمشان باشد.
باید بدانید اینکه ما مسلمانها، امتیازی از غیر مسلمانها نداریم الا به قرآن و عترت، و الا ما هم مثل غیر مسلمانها می شویم. اگر ما قرآن نداشته باشیم، مثل غیر مسلمانها هستیم، اگر ما عترت را نداشته باشیم، مثل مسلمانهایی که اهل ایمان نیستند هستیم.
باید ملتفت باشیم روز به روز در این دو امر ترقی بکنیم. همچنان که سنّ ما به بالا می رود، معلومات ما هم در همین دو امر، بالا برود. این طرف، آن طرف نرود و الا گم می شود، گمش نکنند؛ گمراهش نکنند؛ این دو اصل اصیل را از اینها نتوانند بگیرند.
ما می گوییم: اگر [می گویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول ندارید، [پس] مثل قرآن بیاورید، یک سوره ای مثل قرآن بیاورید. می گویند: نه، نمی توانیم بیاوریم و نمی آوریم و مسلمان هم نمی شویم!
این ادعا و این کلام، جواب ندارد، برای اینکه می گویند: « ما می دانیم و عمل نمی کنیم »
همچنین کسانی که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها می گوییم که این آثار عترت؛ این فضائل عترت؛ این ادعیه اینها؛ این احکام اینها؛ این خطب اینها؛ این رسائل اینها؛ این « نهج البلاغه »؛ این « صحیفه سجادیه »؛ در مخالفین عترت، مثل اینها را بیاورید! اگر آوردید، ما دست بر می داریم.
این علمیّاتشان، این عملیاتشان، این ایمانشان، این کراماتشان این معجزاتشان، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند.

می دانید چقدر پول به ما می دهند اگر اینها را به آنها بدهیم؟ خیلی می دهند؛ لکن این پول ارزش ندارد، فردا از راه غیر مستقیم همین پول را از ما می گیرند و یک بلایی هم بر سر ما می آورند. اینها به ما وفا نمی کنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگیرند، دیگر کار ما را می سازند.
بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم، الفاظش را یاد بگیریم که از غلط، محفوظ باشد. آنچه را که می دانیم، قرائتش را تصحیح کنیم، تجویدش را تصحیح کنیم، در نمازمان صحیح القراءة باشیم.
و همچنین تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و [یک] تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سهل باشد ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً «منهج الصادقین» را کم و بیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر، چون کتاب فارسی است و کتاب خوبی هم هست. اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد، اما کجا پیدا شود بهتر از او که معتبر باشد؟
حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم، تحصن بکنیم به قرآن، تحفظ بکنیم به قرآن، وسیله حفظمان در فتن و شدائد دنیا قرار بدهیم.

از خدا بخواهیم که از قرآن ما را جدا نکند، همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است، اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد هیچ کدام را ندارد.
ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم!

ما از عترت و قرآن نمی توانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگها می افتیم، [و] خدا می داند آیا بعد، از دستشان نجات می یابیم؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشید! از این دو اصل کسی را بیرون نبرند.
شما مدرسه می روید، معلم خودتان را ملتفت باشید در صراط مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچه ها زار است، چرا؟
به جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیر مستقیم، باطل خودش را به بچه ها می فروشد، به این بچه ها می خوراند.
ملتفت باشید! خیلی احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند، آب را توی شیر ما نریزند!
اگر یک نفر، هزار کلمه حقیّ گفت، این هزار کلمه را خوب تأمل بکنیم، و از او بگیریم، بعد[ تأمل کنیم که] هزار و یکم هم درست است؟ [یا] نه آن ظنّ است، یقین نیست.

هر کلمه ای از هر کسی شنیدید، دنبال این بروید که « آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟ » [و بدانید که] در وقتی [که] ما خلوت کردیم [ خداوند] مطلع است، وقتی جلوی مردم هستیم مطلع است، حرف می زنیم مطلع است، ساکتیم مطلع است.



نویسنده ( رانوسا) ساعت 10:16 عصر روز پنج شنبه 87 آذر 7

- کل جمعیت دنیا حدود ? میلیارد نفر است،

?- رقم کل مسلمانان دنیا هم ? میلیارد است،

?- و رقم سیگاری های دنیا، ?/? میلیارد!

?- رقم کل مسلمانان سیگاری دنیا هم ??? میلیون است،

?- و بزرگترین تولید کننده سیگار دنیا «فیلیپ موریس» آمریکایی است،

?- و «فیلیپ موریس» ?? درصد سودش را به جیب اسرائیل می ریزد!

?- و کل پولی که مسلمانان به صندوق های «موریس» سرازیر می کنند، روزانه ? میلیارد دلار است!

?- که میانگین سود آن می شود حدود ?? درصد،

?- میانگین سود «فیلیپ موریس» هم روزانه ?? میلیون دلار است،

??- پس، روزانه - بله، «روزانه!»- ?/? میلیون دلار از پول مسلمانان یکراست وارد جیب های گشاد اسرائیل می شود!

پس، بیاییم این پیام را به مسلمانان برسانیم که ما نمی توانیم و نباید صندوق های اسرائیل را پر کنیم که برادرانمان را بکشد!



نویسنده ( رانوسا) ساعت 5:0 صبح روز جمعه 87 خرداد 3

 

روز جهانی کارگر یادمان شورش کارگران آمریکائی در اول ماه مه1886 در شیکاگو است که هرسال در بسیاری از کشورهای جهان جشن گرفته می‌شود.ادامه مطلب...


نویسنده ( رانوسا) ساعت 4:40 صبح روز یکشنبه 87 اردیبهشت 8

برای برگرداندن نام خلیج فارس به نقشه ماهواره ای و آنلاین گوگل ارث نیاز به 1 میلیون امضا داریم.

 به عنوان یک ایرانی خواهشمندم روی لینک زیر کلیک کرده و برای حذف نام خلیج عربی آنرا امضا نمایید. 

 

 http://www.petitiononline.com/sos02082/petition.html



نویسنده ( رانوسا) ساعت 2:5 صبح روز شنبه 87 فروردین 24

ورود:
انسان، این جزء کوچک جهان هستی، تن بر بستر خاک دارد و جان در هوای پرواز به ملکوت اعلا. در آغاز، زیستگاهش را تنگ یافت و درخواستی فراتر از کیهان داشت.
نه در زیستگاهش آسوده بود و نه توان کوچ به جایگاهی برتر از خاک داشت. از یورش ددان، ترسان بود و از خشم طبیعت بیمناک. اما در دامان طبیعت آزاد بود و دشمن عیان. از ترس گرسنگی به انبان کردن آذوقه پرداخت و از بیم درندگان حصار ساخت. روستاها شکل گرفت و قبیله ها تشکیل شد. و این آغاز اسارت انسان بود در زندانی که تمدنش می نامیم و امروز در اوج پیشرفت و شکوفایی آن هستیم
نخست قبیله ها به غارت یکدیگر پرداختند و کشتار جمعی انسانها شروع شد. حکومتها شکل گرفتند، مانع یورش قبایل به یکدیگر شدند. اما خود به تجاوزاتی گسترده تر پرداختند و خون ریزی ها بیشتر شد. هرچند بهانه ها متفاوت بود، اما انگیزه ها یکی بود، چپاول دارایی ها و بهره کشی از مغلوب. هرگاه مغلوب از پرداخت خراج باز می ایستاد، به تیغ خشم غالب نزدیکتر می شد.
این سنت شوم در روند تاریخ بر انسان تحمیل شد و آسایش و آرامش از زندگانی او رخت بر بست. روزی دیگر قدرتمند ضیعف شد و سرنوشتش از باجگیر به خراج پرداز بدل گشت. نه قدرمتدان آرامش و امنیت داشتند نه مردم عادی به آسودگی زندگی سپری می کردند. تمام این نگون بختیها زاییده ی تفسیر نادرست از تمدن و برداشت غیر واقعی از قدرت و عدم شناخت انسان و توانایی ها و نیاز های واقعی انسان است. اما توضیح و تشریح موارد یاد شده از حوصله ی این نوشته ی کوتاه خارج است.
هدف این نوشته، اشاره ای کوتاه به تمدن و نقش آن در زندگی انسان و حقوق انسانها، مستقل از ملیت، نژاد و اعتقادات مذهبی آنها است. در اینجا بدون در نظر داشتن حکومتی خاص و مستقل از هرگونه گرایش ایدئولوژیکی در یکطرف پدیده ای به نام تمدن داریم و در طرف دیگر موجودی به نام انسان که وارث، تداوم بخش و تکمیل کننده ی آن است. باید دید این تمدن (بویژه بخش فناوری آن) چه حقوق و امکاناتی را از انسان امروزی و آیندگان سلب کرده و در قبال آن چه وظایفی دارد و چگونه باید حقوق پایمال شده ی انسان را جبران کند.

زمین از آن کیست؟

ادامه مطلب...


نویسنده ( رانوسا) ساعت 11:14 عصر روز شنبه 87 فروردین 17

عکسی از یه گوشه ی این شهر...

 



نویسنده ( رانوسا) ساعت 10:50 صبح روز سه شنبه 86 اسفند 28

 

 

عنوان کوروش


 

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانا، شاه بابل، شاه سومر و اکّد، شاه چهار بخش، 

پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شاه انشان، نبیره چیش پش، شاه بزرگ، شاه انشان، 

از دودمان ابدی پادشاهی، که فرمانروایی اش را بعل و نبو گرامی می دارند، که پادشاهی اش را برای خرسندی دل ها خواستارند. آن گاه که با رفتاری صلح آمیز وارد بابل شدم، 

شاهزاده صلح 

در میان خوشی و شادی، بودباش خسروانه ام را در کاخ سلطنتی برگرفتم. مردوک، خداوندگار بزرگ، \بعنوان تقدیرش (شیتو)/  قلب بزرگوار دوستدار بابل را برای من برقرار داشت، و من هر روز به پرستش او می پرداختم. 

لشگر بیکران من در صلح به بابل وارد شد. به کسی اجازه ندادم که مردم [سومر]\و/اکّد را به وحشت اندازد.

من در طلب شادکامی شهر بابل و همه مراکز مقدس بودم. چون شهروندان بابل را که نبونید [x x x آنان را] به بیگاری ای که خواست خدایان و برازنده آنان نبود، کشانده بود، 

من بدگمانی آنان را فرونشاندم و آنان را از خدماتشان رهانیدم. مردوک، خداوندگار بزرگ، از کردار [نیک من] شاد شد. 

او نعمتی بخشنده را بر من، کوروش، شاهی که او را می پرستد، و بر کمبوجیه، پسری که فرزند [من] است، [و بر] همه ارتش من، فرستاد. 

اقدامات مذهبی 

و در صلح، در محضر او، در آشتی حرکت کردیم. [با] [کلمه] متعال[ش]، همه شاهانی که بر تخت نشسته اند 

در سرتاسر جهان، از دریای بالا، تا دریای پایین، که در نوا[حی دوردست] زندگی می کنند، شاهان باختر، که در چادر اقامت دارند، همه شان، 

خراج های سنگین خود را در محضر من آوردند و در بابل پاهای مرا بوسیدند. از [بابل] تا آشور و (از) شوش، 

آگاده، اشنونّا، زمبان، مِتورنو، دِر، تا دور دست های منطقه گوتیوم، مراکز مقدس در آن سوی دجله، که جایگاه های مقدسشان مدت های مدیدی رها شده بود، 

من مجسمه های خدایان را، که در آنجاها اقامت داشتند، به مکان هایشان بازگرداندم و به آنها اجازه دادم تا در بودباش های ابدی اقامت گزینند. من همه ساکنانشان را گرد آوردم و آنان را به مساکنشان بازگرداندم. 

وانگهی، به فرمان مردوک، خداوندگار بزرگ، خدایان سومر و اکّد را، که نبونید، به خشم خداوندگار خدایان، به بابل آورده بود در سکونتگاه هایشان ساکن نمودم، در بودباش هایی باصفا.  

دعای کوروش 

باشد که خدایانی را که در مراکز مقدسشان ساکن ساختم هر روز 

از بعل و نبو بخواهند که روزگار من بلند باشد و باشد که آنها برای سعادت من شفاعت کنند. باشد که آنها به مردوک، خداوندگار من بگویند: "با توجه به اینکه کوروش، شاهی که تو را بازگرداند، و کمبوجیه، پسرش، 

متن پاره سنگ نبشته B 

[پایان دعا]
مردم بابل پادشاهی مرا برکت دادند، و من همه سرزمین ها را در بودباش هایی صلح آمیز، مسکون ساختم.
 

انجام فعالیت ها 

من [قربانی را هر روز تا N] غاز، دو مرغابی، ده کبوتر بیشتر از غازها، مرغابی ها، و کبوترهای قربانی پیشین [افزایش دادم]. 

[...] دور-ایمگور-انلیل، دیوار بزرگ بابل، است[حکا]مات آن را، نیرومند ساختم. 

[...] دیوار آجری اسکله را، که شاه پیشین ساخته [بود اما] ساختمانش را [تکمیل نکرده] بود، 

[... که شهر را فرا نگرفته بود] در بیرون، که هیچ یک از شاهان پیشین نساخته بودند، (که) یک ... کار[گر (یا: سرباز) که هدایت شده بودند] به[درون] بابل، 

[... با قیر] و آجر، یک ... جدید ساختم [و ... یشان را تکمیل نمودم]. 

[... دروازه های باشکوهی از چوب سدر] با یک پوشش، آستانه ها و درهای مفرغی [افکنده در مس، همه را استوار ساختم] [درگاه ها]یشان را. 

[x x x] سنگ نبشته ای با نام آشوربانیپال، شاهی که پیش از [من بود را، من] دیدم. 

[...] 

[...] تا ابد.



نویسنده ( رانوسا) ساعت 4:0 عصر روز یکشنبه 86 اسفند 26

   1   2   3   4   5   >>   >